۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

جشنی به گسترگیِ سایه ـی هیچ

من همچنان باور دارم که رویدادی به کوچکی چند شب پایکوبی نمیتواند دگرگونی های بزرگ بسازد. اینکه وقتی در ایران هستیم گمان میکنیم که کارهای بزرگ میکنیم از آن روی است که زندگی در ایران مانند حس لوبیایی نَپَز در زودپز است. آنقدر فشار زیاد است که هنگامی که سوپاپ میچرخد، خاطرمان آسوده است که فشار دیگر افزایش نمیابد. و خوشحال میشویم و میپزیم!
اما از بیرون که کسی نگاه کند، ما داریم له میشویم و وا میرویم و فکر میکند که اینها چه میکنند و چگونه تاب میاورند. راستش دیدگاه های وارونه زیاد است. ایران نه مصر است که بشود چند شب را در خیابان ماند و نه چین است که با تانک از روی مردم رد شود ولی با پول و پیشرفت بازرگانی مردم را پایبند نگاه دارد. جمهوری اسلامی یک شوروی ورشکسته است که گرفتاری دیکتاتوری فردی هم هست! میانگینی از یک جنگ سرد کوچک و تحریم های فلج کننده که هر دو را حس میکنیم میتواند به فروریختن ساختار آن برسد. اما گاهی مردم نیز فرو میریزند و ممکن است روزی نیروهای خارجی هم از اتوبان خلیج فارس به تهران برسند. سال نود و شش هیچ کس در عراق گمان نمیکرد که فقط هفت سال دیگر از صدام باقی مانده است حتی هنگامی که ده دقیقه پیش از بازداشت سعید الصحاف، او در سیمای دولتی هنوز از نبرد جانانه با نیروهای آمریکایی سخن میراند خیلی ها در همین ایران آن را باور میکردند.
میدانید، باید به آینده بیاندیشیم و دیگران را دست کم نگیریم. دیگران میتوانند هستی ما را برباد دهند، از آن روی که گمان میکنند ما هستی آنان را نشانه گرفته ایم. گمان نکنید کسی ما را از حکومتمان جدا میبیند البته با این نمایش انتخاباتی و بی خبری خارجی ها از چیستی شورای نگهبان، گمان این ها این است که بهترین آدمی که در ایران برای ریاست جمهوری پیدا میشود همین خرد باخته ای است که فردا نشانش خواهیم داد.


نگاشته های میلاد آقایی را در فیسبوک دنبال نمایید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر